والفجر

اولین رسانه فرهنگی، سیاسی محله اندآن

والفجر

اولین رسانه فرهنگی، سیاسی محله اندآن

والفجر

مپـندار که تنها کربـلائیان را بدان بـلا آزموده اند ولاغیر
وسعت صحرای کربلا به اندازه همه تاریخ است،
ای دل تو چه می کنی ؟ می مانی یا می روی ؟
داد از آن اختـیار که تـرا از حسین (ع) جـدا کند.

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل
پیام های کوتاه
  • ۱ ارديبهشت ۹۲ , ۱۳:۳۷
    سلام
آخرین نظرات
پیوندها

code by: moisrex.r98.ir
وبلاگکد اوقات شرعیاوقات شرعی خمینی شهر

۱۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی) :

بعضی ها با نام عقلانیت، با نام اعتدال ، با نام پرهیــز از جنجال و دردسر بین‌المللی ، می خواهنـد از مبانـی انقلاب و اصـول انقلاب کم بگذارنـد! این نمی شــود؛ این نشانــه‌ی بی‌صبـری و نشانـه‌ی خسته شدن است.

۱۳۸۷/۶/۱۹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۴۰
والفجری ها

 

 

 

 

 

 

 

یکی از این نمونه‌ها، تبلیغات و تلاش دشمن برای تقسیم‌بندی سیاسیون و نخبگان سیاسی کشور به تندرو و میانه رو است.

در تقسیم‌بندی دشمن ، کسانی که به اصول نظام اسلامی معتقد باشند ،‌ تندرو معرفی می‌شوند.

دشمن با استفاده از شگرد رایج خود برای تقسیم‌بندی عرصه سیاسی کشور به تندرو و میانه رو، تلاش می‌کند با گفتمان حاکم بر پایبندی به اصول انقلاب اسلامی مقابله کند و به صراحت نیز اعلام کرده است که باید فشار به ایران را افزایش داد تا در دو انتخابات مهم آینده، میانه‌روها یا همان افرادی که به اصول و نظام جمهوری اسلامی معتقد نیستند برسر کار بیایند.


۱۳۸۶/۱۲/۰۷

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۳۴
والفجری ها

اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت :حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم :چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: من رفتنی ام!
گفتم: یعنی چی؟
گفت: دارم میمیرم
گفتم: دکتر دیگه ای رفتی، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشاله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم یعنی خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گول مالید سرش
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟
گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
آخه من رفتنی ام و اونا انگار موندنی
سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم
ماشین عروس که میدیم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم
گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم
مثل پیر مردا برای همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و مهربون شدم
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن منو قبول میکنه؟
گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه
آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر، وقتی داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!
گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه! خلاصه حاجی مارفتنی هستیم وقتش فرقی داره مگه؟ باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۳۷
والفجری ها