گزارش جلسه سوم نقد و بررسی عملکرد فعالان و مسئولین محلی/قسمت پایانی
حجت الاسلام موسوی : علی رغم همه اجحافی که در حق ما کردند، سکوت کردیم اما با انتشار این کتاب به این نتیجه رسیدیم که با سکوت بیشتر ما، مسائل و مشکلات دیگری پدید خواهد آمد/ این خیانت است، کسانی که رفیق همدیگر بوده اند و نان و نمک هم را خورده اند، بعد از سال ها یک چنین قضاوتی را نسبت به گذشتگان مجموعه انجام دهند/ با وجود آنکه بنده به آقای طاهری برای قائم مقامی شورا رأی دادم ولی ایشان دوستان سیاسی خود را به محله اش ترجیح داد/ اسناد و عکس هایی که در همین کتاب چاپ شده است نشان می دهد چه کسانی در کارها بوده اند و چه کسانی نبوده اند/ دلیل اصلی تعطیلی مجموعه ولی عصر کارشکنی های برخی ها در راه ساخت مجموعه امام صادق بود/ در این کتاب افرادی تا حد شیخ رجبعلی خیاط بالا برده شده اند و در عین حال حاج آقا جلال را فردی بی سواد و یا شهید موسوی که بنیانگذار فاطمیه و گلزار جنت الکریم بوده است را در حدی که فقط در جلساتی شرکت می کرده است، پایین آورده اند/ مرحوم حاج آقا رجایی در فیلم مصاحبه می گوید این آقایان در ابتدا اصلاً نبودند که البته در کتاب تحریف شده است، فیلمی هم که از ساخت و سازهای علمیه و فاطمیه است نشان می دهد چه کسانی فعالیت می کرده اند
در این قسمت بخش پایانی جلسه نقد و بررسی عملکرد حجت الاسلام والمسلمین موسوی را تقدیم مردم محل می کنیم. مجموعه والفجر حاضر است میزبان افرادی باشد که مورد نقد قرار گرفته اند تا جلساتی را برای پاسخگویی آن ها ترتیب دهد. همچنین افراد می توانند مطالب مکتوب خود را برای انتشار در وبلاگ به دست ما برسانند. مردم شریف محل هم با ارائه نظرات خود ما را در جهت نیل به اهداف مجموعه والفجر یاری رسانند. و اما قسمت پایانی گزارش:
درکتاب "عهد ماندگار" گفته شده است:"با آنکه شهید شیخ عبدالکریم طاهری و حجت الاسلام شهید سید ابوالفضل موسوی و مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ عبدالوهاب اصغری و بعضی دیگر از اعضای مرکزی هیئت سن و سال بیشتری نسبت به حضرت آیت ا... مولوی داشتند، محوریت فکری ایشان مورد قبول همه قرار گرفته بود و در عین حال کلیه تصمیم گیری ها با همفکری تک تک اعضاء انجام می شد." آیا اینطور بوده است؟
آن موقع من سن و سالم کفایت نمی کرده است و حضور هم نداشته ام، اما من به چند دلیل احساس کردم که اینجور نبوده است.
دلیل اول اینکه هم شیخ عبدالوهاب اصغری یک شخصیت علمی بزرگ و در حد اجتهاد بود و هم پدر ما یک آدم فعالی بوده و شخصیتی نبوده که که در کناری باشد و محوریت فلان کس را قبول کند. ممکن است در یک سال هایی این ها در یک رده ای بود باشند و بگویند ما همه در یک حدیم و نظر بدهند، ولی اینکه محوریت را بپذیرند اینگونه نیست و این یک انحراف است.
دلیل دوم اینکه در آن سی دی که کتاب را از روی آن نوشته اند (که اگر توانستید از خانواده مرحوم رجائی بگیرید و ببینید اختلاف بین حرف های مرحوم رجایی و متن کتاب چقدر متفاوت است) مرحوم رجایی چه صحبت هایی داشته اند؟ صحبت شان این بود که اصلا برخی از اشخاص در مرحله اول حضور نداشتند. اصلا نبودند. حالا اینجا آورده شده: به خاطر برخی از دلایلی که وجود داشته، مثلا حاج آقای مولوی شخصیت مبارزی داشتند ما در مجموعه حضور نداشته باشم یک وقت مشکلی بوجود نیاید. و اینجور بیان شده که ایشان به دلیل مشکلات سیاسی حضور نیافتند ولی اینگونه نیست.
خیلی مدارک دیگر وجود دارد، به طور مثال به همین کتاب نگاه کنید، اول اینکه همین عکس روی جلد از سال 1349 است و این در زمان متولد شدن من می باشد. پدر ما به خاطر اینکه این مجموعه را باید همراهی کند حتی با نزدیک بودن به ایام زایمان همسر خود، عزم سفر میکنند و میبینید در عکس که خیلی از افراد حضور ندارند.
در جای دیگری از کتاب عکسی که از حدود 20سال قبل از انقلاب است(سال 2535 شاهنشاهی) و به خط حاج آقای رجائی است. و این زمانی است که هنوز مباحث سیاسی مطرح نبوده ولی اسمی از حاج آقا نیست. جلوتر در سال 56 وقتی جهت دریافت مجوز هیئت مدیره صندوق قرض الحسنه اقدام میکنند افرادی که معرفی می شوند عبارتند از: عبدالوهاب اصغری، رحیم رحیمی، سید ابوالفضل موسوی، محمدعلی رجایی، نعمت ا... طالبی، ادامه دارد تا زمانی که پدر ما به شهادت می رسند و حاج عبدالوهاب اصغری نیز از دنیا رفته اند و سکان داری مجموعه به حاج آقای مولوی می رسد. و من عرض می کنم که اینجور نیست که محوریت با کس دیگری بوده است. این خیانت است که کسانی که رفیق همدیگر بوده اند و نان و نمک هم را خورده اند، بعد از سال ها یک چنین قضاوتی را انجام دهند. و حتی تا وقتی که شهید شیخ عبدالکریم طاهری حضور داشتند، به دلیل جذبه خاص ایشان هیچ وقت روی حرف ایشان حرفی نمی زدند. بله اگر اینها آمده بودند و گفته بودند که ما همه با هم رفیق بودیم و این کارها را انجام داده ایم، خوب بود. ولی اینکه بگوئیم ما فقط انجام دادیم و فعالیت های دیگران مصادره به مطلوب شود خیلی بد است.
فاطمیه اندآن پیشنهاد اولیه اش را پدر ما می دهد و با مرحوم حاج آقای رجایی به نزد آقای علی اکبر عمادی می روند. در مصاحبه ای که با حاج آقا رجائی انجام شده، همه اینها گفته می شود و حتی خود ایشان دو ماه قبل از فوت که بحث کتاب به میان آمده بود با عصبانیت می گفتند:
“اینها که بوده اند؟ بعدها این ها آمدند” .پس چرا می گویند ما بودیم، ما کردیم؟!
خدا می داند که اگر این مباحث طرح نشده بود، دوستان می دانند آدمی نیستم که این حرف ها را بزنم. ولی این اتفاق متأسفانه افتاد. و بعد از این اتفاق هم در حق ما خیلی اجحاف شد ولی ما هیچ وقت صحبتی نکردیم.
این یک قیاس مع الفارق است اما یک روزی حضرت زهرا گفتند شما همه از پدارنتان ارث می برید، ما نمی بریم؟ بالاخره در همین کتاب که شما نگاه کنید در بسیاری از جاهای حساس پدربزرگ ما حضور داشته و هم پدر ما ولی ما را از مدرسه علمیه بیرون کردند. یعنی یک حجره که آنجا داشتیم از ما گرفتند. ما یک کلاسی که آنجا برگزار کرده بودیم کسانی را روبروی ما گذاشتند که اینقدر اذیت کردند تا ما از آنجا رفتیم بیرون. که بعد از آن هم ما به یکی از آقایان تماس گرفتیم که اینها اینچنین با ما رفتار می کنند، تازه ما بدهگار شدیم که چرا این حرف را زده ایم. یک جلسه ما را دعوت کردند جهت منبر رفتن در مدرسه فاطمیه اندآن، بعد مواخذه شدند که چرا ما را دعوت کرده اند، ولی ما هیچ وقت این حرف ها را هیچگاه نگفتیم و امروز وقتی این برخوردها را می بینیم باید جواب داد که بعدها اشتباه نگیرند.
یکسری اتفاقات برای ما پیش آمد در همین انتخابات شوراها، ما خیلی مشکل داشتیم، در حالی که اینها هم محله ای ما بودند، دوستان ما بودند، انتظار همراهی داشتیم، هم در دوران تبلیغات و هم بعد از آن مسائل و مشکلاتی بوجود آمد.
ولی همه اینها را پیش خود نگه داشتیم، اما این کار اخیر (انتشار کتاب) باعث شد که ما به این نتیجه برسیم که اگر یکسری از حرف ها گفته نشود در آینده مسائل و مشکلات دیگری پدید خواهد آمد و تهمت هایی بر آدم زده می شود.
و این صحبت هایی بود که علاقمند به بیان آن نبوده ام.
در مورد شوراها من عملکرد را گفتم، عملکرد خوبی داشتیم. مشکل ما مشکل سیاسی بین خودمان بود. در همان زمان تبلیغات شنیده می شد -امیدوارم اینگونه نباشد- اقداماتی صورت می گرفته که ما رأی نیاوریم، بغض و کینه های داخل محل را هم یکسری دیدگاه های اینطوری باعث می شد و ما را ناراحت می کرد.
در ادامه همین مسئله ریاست شورا، حالا ما که دنبال ریاست نبودیم ولی یک وقتی یک کسی از ما رئیس می شد در شورای شهر خیلی برای محل متفاوت بود. من خودم به حاج آقای طاهری برای قائم مقامی رأی دادم ولی ایشان به من رأی نداد طی دو مرحله ای که رأی گیری شد ایشان به من رأی نداد در حالی که اگر یک روحانی رئیس می شد، خیلی آدم با نفوذ بیشتری بر روی شهردار بود تا یک آدم معمولی.
آقای طاهری که رأی دادند روی مدیریت ایشان تأکید داشتند یا نه؟ صرفا به خاطر اینکه جزء حزب مشارکت یا ائتلاف خودشان بوده؟
بنده فکر میکنم بحث سیاسی بود و بحث مدیریت و اینگونه صحبت ها نبود، ساخت و پاخت هایی توی این قضیه شده بود، تصمیماتی توی این جلسه اتخاذ شده بود که این اتفاق رخ داد.
یعنی قبل از رأی گیری هماهنگ بودند؟
خب بله، هماهنگ که بودند، قبل از جلسه رایزنی ها انجام می شد، ما هم فعال بودیم. آنها رایزنی می کردند که با این حرف بزنند و با آن صحبت کنند تا زمینه این اقدام را فراهم کنند و ماهم از لحاظ جناحی و جبهه اصول گرایی فعال بودیم. ولی بالاخره ما از لحاظ محلی می توانستیم یه جوری به توافق برسیم ولی این اتفاق رخ نداد.
حاج آقا در این جوابیه در رابطه با تعطیلی مؤسسه ولیعصر نوشتند که مخالفت، کارشکنی و مقابله کور برخی از سران فعلی حجت موجب این قضیه شده، حقیقت دارد؟
من عرض کردم، حالا بحث ما عمدتا در همین موضوع بود. بحث ما بحث سیاسی بود و از آنجا هم شروع شد و ادامه پیدا کرد تا بعد.
نه، اینکه موجب تعطیلی مؤسسه شد؟
دلایل مختلفی داشت ولی یکی از دلایل عمده آن همین بود و این را من در یکی از این جلسات به خود دوستان گفته ام.
چه اقدامی می کردند؟
به عنوان مثال، زمینی که الآن محل کتابخانه امام صادق است در ابتدا باغ بسیار بزرگی بود که بعد از تقطیع آن، شهرداری سهم خودش را که حدود 5000 متر بود از این زمین مالک شد. یعنی خود مجموعه کتابخانه به اضافه تمام خانه های کنار آن که اخیرا ساخته شده است. پس از پیگیری های مکرر در اداره مسکن و شهر سازی، که به دلیل حضور زیاد بنده، آنهم با لباس روحانیت، بنده را به عنوان کارمند آنجا به حساب آورده بودند، وهمچنین رایزنی با استانداری بالاخره مجوز تغییر کاربری آن از کشاورزی به فرهنگی صادر گردید و بعد از تغییر کاربری درصدد بودیم که یک مدرسه القرآن در آن محل احداث کنیم.
شاید شماها در آن زمان در کلاس های تابستانه مجموعه و به اصطلاح مدرسه القرآن حضور داشته اید. برای ما در اختیار گرفتن مدرسه از آموزش و پرورش بسیار مشکل بود. گاهی موافقت می شد و گاهی عدم موافقت و گاهی با خادم مدرسه درگیر بودیم که بتوانیم مدرسه را جهت تابستان در اختیار می گرفتیم و هم اینکه باید هزینه مالی نیز می شد و هم اینکه تمایل داشتیم که نه تنها در تابستان بلکه بتوانیم در تمام طول سال مباحث قرآنی را پیگیر باشیم و یک مجموعه قرآنی داشته باشیم. که بالاخره پس از پیگیری های مکرر، پروانه این کار صادر گردید- که مدارک آن هنوز هم هست- و شهرداری پروانه و مالکیت این زمین را به نام مؤسسه فرهنگی ولیعصر صادر کرد.
بعد از این با یکسری از رایزنی ها و با احساس کارشکنی توسط برخی از افراد در صورت اعلام عمومی، با نظر سایر اعضاء و همچنین به جهت جمع آوری کمک های مردم که در آن زمان مهندسین از اصفهان اقدام به الگو برداری و پیش طراحی نیز کرده بودند، اقدام به نصب پرچم در محل گردید.
چند روز بعد از نصب پرچم، مرحوم حاج سید ابوطالب موسوی(رحمه ا... علیه) در منزل ما حضور یافتند و گفتند که ما قصد داشتیم چند پلاک از این زمین را جهت ایجاد ورزشگاه برای محل اختصاص بدهیم و ما هم مخالف این اقدام بودیم و اعلام کردیم که شما هم برای ساخت ورزشگاه، اقدام به جمع آوری کمک کنید که هم این مجموعه برای محل باشد و هم ورزشگاه. که بعد از آن متأسفانه یکسری اقداماتی انجام گردید که رفت و آمد ورزشکاران به خانه ما زیاد گردید و به اصطلاح توپ بین ما و ورزشکاران انداخته شد. در طی یک جلسه آقای شهردار را در منزل خود دعوت کرده و از ورزشکاران نیز خواستیم که ضمن حضور، صحبتهای خود را نیز مطرح کنند و بتوانند مقداری از شهرداری برای ساخت ورزشگاه محل کمک دریافت کنند و این زمین برای مجموعه فرهنگی استفاده گردد.
شهرداری که اعلام عدم کمک نسبت به ساخت ورزشگاه کردند و بعد از مدتی هم به ما اطلاع داده شد که پروانه شما باطل گردید و زمین از اختیار شما خارج است. و پیگیری های مکرر ما هم به دلیل حضور برخی افراد در پشت صحنه این اتفاق، دیگر مؤثر واقع نشد و من واقعا متأسفم که در حدود نیمی از زمین از دست ما خارج شد.
بعد از این اتفاق، دلسردی در اعضاء مجموعه پدید آمد و برخی نیز متأهل شدند و خودم نیز مدتی را به قم عزیمت کردم، اما از عمده دلایل تعطیلی موسسه ولی عصر، همین اتفاق بود که موجبات دلسردی اعضاء مجموعه گردید و من در جلسه ای هم به آقایان گفتم که شما آن موقع این اقدامات را انجام داده بودید که البته گفتند ما نبودیم، امیدواریم که همینطور بوده باشد.
شنیده شده است که شهید سید حسین موسوی در وصیت نامه شان گفته اند که کسی از مؤسسه حضرت حجت(عج) در تشییع جنازه و مراسمشان شرکت نکند. یعنی سال 61 این قدر سر سخت بوده اند و حتی بنابر این وصیت، فردی از مؤسسه که قصد قرائت قرآن را داشته اند بیرون می کنند. اگر شما هم بودید شما را هم بیرون می کردند. اصلا شما یکی بودید یا طرز تفکرتان فرق میکرد؟
من یک چیزهایی یادم هست ولی خیلی بچه بودم و در همین قضیه که در منزل برادر شهید موسوی جلسه ای بر پا بود، من آنجا حضور داشتم و علیرغم سن کم متوجه این اختلاف ها بودم ولی این اختلاف ها برای چه بود را نمیدانستم و در پی همین اختلاف ها بود که شهید موسوی را به گلزار امام زاده سید محمد بردند. بعدها هم پیگیر این اختلافات نبودم و این مسئله را باید از آگاهانش سوال کرد که یکی از آنها هم شیخ حسین قاسمی است که در آن موقع عنصری فعال در این موضوع بود و بعد از شهادت شهید موسوی و اتفاقات رخ داده، محله شهید میریان با حاج آقای مولوی مخالفت های شدیدی می کردند.
اختلاف های مسجد امام و مسجد گلزار چه بوده؟
این اختلاف ها مربوط به قبل از انقلاب بود و من هم خیلی از این ها را در جریان نیستم، ولی یادم هست که قبل از انقلاب هم یک روز در مسجد بودم که یکسری حرف و نقل قول هایی رد و بدل می شد و شعارهایی هم داده می شد
اما اینکه چه بوده را دقیق نمیدانم. فقط میدانم که یکسری افراد در مجموعه ای در مسجد امام حضور داشتند و می خواستند یک حرکت هایی را انجام بدهد و همان حرف هایی که در این کتاب زده شده است امثال خودمحوری و ... بیشتر به خودشان بر می گردد. همین الآن هم اگر کسی بخواهد مثلا در مسجد گلزار فعالیتی انجام بدهد باید با اجازه هیئت امنا و امام جماعت مسجد باشد. وقتی یک حرکت هایی به این شکل انجام شود در نتیجه یک چنین برخوردهایی هم به دنبال خود دارد. مثلا یک شخصی را بدون هماهنگی با امام جماعت دعوت میکنی برای نماز و امام جماعت آن مسجد در خواندن نماز کسی را بدون هماهنگی قبلی در محراب ببیند به ایشان بر خواهد خورد و ممکن است حرف هایی هم زده شود یا حرکت هایی هم انجام پذیرد که یک اینچنین مسائلی را هم به دنبال داشته است.
این اصطلاحاتی که برای حاج آقا جلال به کاربرده اند مثل قشریون و سطحی نگر و روحانیت سنتی و موروثی چقدر واقعیت دارد؟
من حاج آقا جلال را نمی شناسم و یادم هم نیست که ایشان را دیده ام یا نه و فکر می کنم همان اوایل انقلاب فوت کرده اند و نمیدانم که واقعا چه نوع دیدگاهی داشته است. ولی بر حسب شنیده ها اینست که بالاخره همه روحانیون برای محل در یک زمانی زحمت کشیده و تلاش کرده اند و ما نباید هیچ کس را متهم کنیم و هیچ کس را هم تا حد حاج شیخ رجبعلی خیاط بالا ببریم، یک کسی را تا حد یک عارف بالله بالا ببریم و یک کسی را اینقدر پایین بیاوریم و بگوییم که مکبرش ایرادش را می گرفت و این خیلی بد است. مثلا من در این کتاب دیده ام که پدر حاج آقای مولوی که شخصیت بسیار متدین و خوبی بوده اند، ولی اینکه در حد یک عارف بالله بالا برده اند و آدم فکر میکند مثل مرحوم نخودکی معجزاتی هم داشته، درست نیست. وقتی قرار است موضوعی انعکاس داده شود در حد خودش باید داد. بله، شخصیت متدین، اهل قرآن، قرآن هم درس میداده ولی نه دیگر بیشتر از حد خودش. مثلا پدر ما را در این حد بیان کرده اند که فقط در جلساتی هم حضور داشته است. اگر قرار است ریز مطالب گفته شود باید گفت که بنیانگذار فاطمیه اندآن چه کسی بوده است. باید گفته شود بنیان گلزار اولیه، گلزار جنت الکریم چه کسی بود. پدر ما در گلزار جنت الکریم با نعلبندیان و کسانی که آنجا مشغول به کار بوده مشاجره و جدل داشته اند تا اینجا درست شد و هیچ صحبتی از این ها نشده است. در ساخت مدرسه رضوان در فیلمی که موجود است ببینید چه کسی پای کار ایستاده و تا بیل داری آن را هم انجام میدهد ولی دیگران کجایند؟ نیستند؟ این ها را نباید نادیده گرفت و همینطور گفت که در همین حد بود که می آمد و در جلسات شرکت می کردند و یا مرحوم شیخ عبدالوهاب اصغری که یک شخصیتی بودند که خیلی در این قضایا سهم داشته اند ولی نادیده انگاشته شده است. حالا اگر در این قضیه انصاف رعایت می شد حرفی نبود ولی این گونه بیان کردن خیلی جای حرف دارد.
این که ما یک جایی همه جنبه های مثبتی را بگوییم هیچ اشکالی ندارد. آقا شما بگیر که این موسسه تمام خمینی شهر را عوض کرد، هیچ اشکالی ندارد، طوری نیست، ما می گوییم چرا باید توهین بشود؟ من در تمام سال ها با هرکدام از این آقایان که نشستم و برخاستم، احترام گذاشتیم و احترام هم دیدیم. این]با اشاره به کتاب[ بی احترامی است، این چه حرفی است؟ چرا باید اینجور باشد؟ شما ببینید در مورد ما گفته اند «افرادی بی توجه، شتاب زده، فاقد تحمل تذکر» از کتاب می آییم جلوتر «توقعات نامعقول» یعنی چه؟ یعنی حرفهایشان عقلانی نبود، می آییم جلوتر، گفته شده« گروه فرهنگی ولیعصر مبتنی بر غلبه هیجانات و انگیزه های مقطعی برعقیده و مرام دینی و سوارشدن انگیزه برعقایدشان» یعنی هوای نفسمان بر عقایدمان سوار شده است، (حالا من آنهایی که مربوط به خودم هست را دارم می گویم وگرنه چیزهای دیگر زیاد هست) مثلا دوباره گفته شده «اهل مشورت نبودند و تحمل نقد نداشتند»، کی اینجوری بود؟ ما که همه مسائلمان را می بردیم داخل جلسات مطرح می کردیم، جلوتر می رویم «ساز مخالف زدن». از دیگر عناوین یاد شده «تحمیل افکار خود بردیگران، کارهای جمعی را به نام خود ثبت کردن، خود محوری، ادعای روشنفکری داشتن، نداشتن لیدر» یعنی راهنما و رهبر نداشتن. هر موقع هر کاری می خواست انجام بشود باید می رفتیم از حاج ابوطالب می پرسیدیم ببینیم این کار را انجام بدهیم یا نه؟
با این حرفها هم به خودتان توهین شده و هم به ما. وقتی میگویید «داخل مجموعه ولیعصر» همه مجموعه را میگویید و اول کسی که مسئولش بوده را. چرا اینجوری بیان شده؟ چندین جا این حرفها زده شده است.
تعبیر اعتماد به نفس و خود باوری به خود مداری، کی اینجوری بوده؟ نمیشود که شما این حرفها را زده اید و حالا می گویید منظورمان شما نبوده است.
حاج آقا با توجه به این که پدر شما در ساخت مسجد گلزار بوده اند
نه! زمان ساخت مسجد گلزار، پدر ما شهید شده بودند
در مورد این که میگویند دست خطی از عالمی بوده است که منع کرده از این که اینجا مسجد شود و این که محل عبور مردم بوده است و یا اینکه گورستان بوده است و اشخاصی که پیگیر این بوده اند هستند ولی آن دست خط به دلایلی دیگر موجود نیست چیزی شنیده اید؟
حالا ببینید تا آنجایی که من در جریانم بحث مسجد یک بحثی بود که گفته میشد که این قسمت بیش از 30 سال است که دیگر کسی اینجا دفن نشده است، بزرگان دینی هم می گویند محلی که 30 سال از دفن اموات گذشته باشد ساختن مسجد مانعی ندارد آن موقع یک سری استفتائاتی در این مورد شد. اینکه حالا آیا کسانی هم بودند که بگویند "نه"، را من نمیدانم فقط میدانم که میگفتند مراجع گفته اند اشکالی ندارد.
کدام مراجع؟
از خیلی از مراجع موجود استفتاء شد. من فکر میکنم که آنجا از وضعیت مسجد سازی مشکلی نداشت این اعتقادمه از شنیده ها و کسانی که می پرسیدم می گفتند بیشتر از 30 سال است که اینجا مرده ای دفن نکرده اند و اگر هم اشکالی وجود داشت بحث حرام بودن قبرستان مطرح نیست بحث کراهت است. مکروه است در جایی که قبرستان باشد مسجد بسازند.
بحث قنات چی؟
قنات که در مسجد امام هم هست.
در قسمت آخر برنامه از حاج آقا میخواهیم درباره اسامی که برده میشود در حد یک جمله کوتاه نظرشان را بیان کنند
سید ابوالفضل موسوی
کسی که یک عمر حسرت با او بودن را داشتم
حاج شیخ عبدالوهاب اصغری
شخصیت بسیار ساده و دوست داشتنی و متواضع
ولایت فقیه
شخصیتی که باید برای حفظ اسلام با سر و جان از او تبعیت کنیم
احمدی نژاد
شخصیتی که زحمات زیادی کشید اما از بین برد
مشایی
وصله ناچسبی که احمدی نژاد را از بین برد
هاشمی رفسنجانی
پیرمردی که متاسفانه دوباره آمد
سید محمود ابطحی
شخصیتی که برای شهر زحمت کشید
سید جواد ابطحی
شخصیتی که او هم زحمت کشید
صرامی
او هم دارد زحمت می کشد
دانشگاه تازه آزاد شده
دانشگاهی که در این دولت به او خیلی اجحاف شد
جاسبی
زحمات زیادی کشید ولی دیگر بسش بود
شورای دوم
شورای موفق
ابوطالب طاهری
شخصیت زحمت کش
حسین رحیمی
شخصیت فعال که انشاءالله قرار است بیاید برای محل کار بکند
موسسه حجت
موسسه ای که شخصیت های بزرگی بنیان گذارش بودند
مسجد گلزار
مسجدی که در کنار گلزار شهداست. (به همراه خنده)
حاج آقا مولوی
شخصی که از لحاظ این که از رفقای پدرم بود دوستش داریم
حاج آقا جلال امام جمعه زاده
پیرمردی که سال ها برای این محل زحمت کشیده است
مسجد حجت
مسجدی که سال های جوانی و نوجوانی از آن خاطره دارم