در مسیر پیشرفت و ترقی
برای تفریح خانم بچه ها! اصفهان بودم یاد سریال "بهترین تابستان من" افتادم.
"بهترین تابستان من" نام سریالی که دهه شصتی ها بهتر یادشونه.نگاهی کمدی به دفاع مقدس با بازی علی صادقی و دوبلاژ لهجه یزدی.
یادمه در تصویری علی صادقی هنگام اعزام به جبهه با همون لهجه یزدی می خواند و لودگی می کرد" ننه ام میگه جبهه نرو. جبهه میری تنها نرو. تنها می ری رو مین نرو. رو مین میری هوا نرو. هوا میری پایین بیا..."
برای اولین بار هفت هشت ماه پیش، پشت ویترین های پاساژهای همین اصفهان، مانکن های پلاستیکی، مانتوهای رنگی با ساپورت مشکی را نمایش گذاشته بودند.اون موقع مثل خیلی از رهگذرها فقط نگاه کردم موقعی فهمیدم قضیه جدی است که در رفتن دوباره ام به اصفهان همون پوشش را در مانکن های خیابانی (البته از نوع گوشتی) دیدم.همین ماه رمضان کرمانشاه بودم. منطقه ای کردنشین. کردی که در ذهنم یعنی غیرت و حمیت. ولی با کمال نا باوری همان پوشش کذایی البته مترقی تر یعنی نه با ساپورت مشکی بلکه رنگی اون هم گل و بوته دار و مانتویی که مانتو نبود و...
گفتم: ماشالا کردها از ما مترقی ترند و گوی سبقت را از اصفهانی ها ربودند. در این مسیر ترقی از اصفهان ناامید شده بودم که دیروز بارقه هایی از امید برایم روشن شد. ساپورت مشکی همچنان مشکی بود لکن در مسیر پسرفت-ببخشید پیشرفت- ضخامت آن را نشان رفته بودند؛ ضخامتی در حد جوراب بدن نما.
چندین سال پیش متنی درباره حجاب نوشته بوده که شلوارهای لی را آن هم از نوع چسبان را به سخره گرفته بودم. به حمدالله توفیق حاصل شد و اطلاعات عقب افتاده ام به روز-ببخشید آپدیت- شد.
اینجا بود که یاد علی صادقی افتادم
ننه ام میگه که لی نپوش. لی میپوشی چسبون نپوش. چسبون می پوشی ساپورت نپوش. ساپورت می پوشی نازک نپوش. نازک می پوشی مانتوی چاک دار نپوش. چاک دار می پوشی کوتاه نپوش.
و احتمالا در ادامه
کوتاه می پوشی لااقل بپوش. اگه نمی پوشی لباس زیر بپوش ... قس علی هذا
با این سرعت پیشرفت تا چند ماه آینده اگه این ادامه اتفاق افتاد من یکی که دیگه غافلگیر - ببخشید سورپرایز- نمی شم.
اما چیزی که برام هنوز حل نشده:
اصلا کار به دین و خدا نداریم. می خوام بدونم اصلا احساس بدی نمی کنند که یک جوان یا حتی یک مردی به اونها نگاه جنستی و هوس آلود بکنه؟ آیا تو این لباس احساس امنیت دارند؟ یا مردها(نرها) را، مرد(نر) حساب نمی کنند. حقیقتش را بخواهید بعضی وقتها می گم کاشکی میشد گاهی جنسیتمان به صورت ماهوی عوض میشد تا روحیات این موجودات عجیب الخلقه را درک می کردیم. و البته در همین جنسیت هم که هستم. درک درستی از مردهای چنین زنهایی پیدا نکردم.
محمد رضا کریمی